ساحل ادب
ادبی-اجتماعی

پدر جان برای رسیدن به هر هدفی خصوصادست یافتن به اعتدال باید یاس ونومیدی را از خود دور کرد.

می گویند روزی شیطان تصمیم گرفت که از کار خود دست بکشد، بنا براین
اعلام کرد که می خواهد ابزارش را با قیمتی مناسب به فروش بگذارد.پس وسایل کارش
را به نمایش گذاشت که شامل خود پرستی، نفرت، ترس، خشم، حرص، حسادت ،شهوت ،
قدرت طلبی و می شد. اما یکی از این ابزار بسیار کهنه و کار کرده به نظر می
رسید و شیطان حاضر نبود که آن را به قیمت ارزان بفروشد. از او پرسید:  این
وسیله ی گران قیمت چیست؟ شیطان گفت: این نومیدی و افسردگی است. پرسیدند: چرا
این همه گران است؟گ شیطان گفت: زیرا این وسیله برای من بیش از بزار دیگر موثر
بوده است. هر گاه سایر وسایلم بی اثر می شوند فقط با این وسیله می توانم قلب
انسان ها را بگشایم و کارم را انجام دهم. اگر بتوانم کسی را وادارم که احساس
نا امیدی ، یاس، دلسردی، مطرود بودن و تنهایی کند می توانم هر چه که می خواهم
با او بکنم. من این وسیله را روی همه انسان ها امتحان کرده ام و به همین دلیل
این همه کهنه است .  پس هرگز مایوس و نومید مباش و بدان که خداوند و فرشتگان
از فراز عرش ناظر بر تلاش و تکاپوی تو هستند و این آگاهی که خداوند هر آن و در
هر کجا کترصد یاری رساندن به ماست. همانگونه که خود فرموده : پس هر گاه مرا
بخوانید من به شما نزدیکم هر گونه نومیدی را جان آدمی زدوده و امید و نشاط را
جایگزین آن می نماید و آنگاه در عوض آنکه مشکلات بزرگ خود را به خدا بگوییم به
مشکلات خواهیم گفت که چه خدای بزرگی داریم و با تلاش و امید و توکل همیشه کلید
برای گشودن قفل مشکلات خواهیم یافت حتی اگر آن کلید، آخرین کلیدی باشد که در
جیب داریم.



عزيزم زينبم با آن حجاب و عفتت روح جوانان را صفا دادي و لبريز از حيا و شرم و عزت كردي و تا روز محشر مفتخر كردي به زيبايي دين و مذهب و انسانيت .

حجاب و عفتت نام حسينت را كه در بالاي عرش و آسمان ها بود از خورشيد تابان هم فروزان تر نشان داده است و خواهد داد .

عزيزم نام تو يادآور پاكي و صدق و التهاب عشق در معراج انسان است ، نمي دانم چرا وقتي سخن از عشق مي گويم ، دلم لبريز از ياد حسينت مي شود تا روز محشر هم به راهش مي روم تا خاك پايش را مثال سرمه اي بر چشم بينايم كشم تا ديده ورتر گردد و بهتر مسير دين و آيين خدا را بنگرد يا پاس دارد . حجابت راز معصوميت دريادلان را فاش مي دارد .

عزيزم ، زينبم ، زيباترين رؤياي تاريخم ، برايت نقل مي گويم ، از اين دنياي پرغوغا و پرنقش و نگار و دون صفت تا باز فرياد رسايت گوش انسانيت تاريخ را پرسازد از آواي مظلومان بي نام و نشان صحنه هاي مبهم تاريخ. كلام دلنشينت لوح قلبم را سراسر عشق و ايمان كرده و سرشار از مهر و محبت .



 
 
*از بیل گیتس پرسیدند از تو ثروتمند تر هم هست؟*   در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدند کی هست؟ در جواب گفت :  من سالها پیش زمانی که  اخراج شدم و به تازگی اندیشه های در حقیقت طراحی مایکروسافت را تو ذهنم داشتم پی ریزی میکردم، در فرودگاهی در نیویورک بودم که قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد، دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خرد ندارم برای همین اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه منو دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت گفتم آخه من پول خرد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز داشتم دوباره چشمم به یه مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا خودت گفتم پسرجون چند وقت پیش باز من اومدم یه روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد اینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟! پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من مونده که با خودم فکر کردم خدایا این بر مبنای چه احساسی اینا رو میگه بعد از ۱۹ سال زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم تا جبران گذشته رو بکنم اکیپی رو تشکیل دادم و گفتم برید و ببینید در فلان فرودگاه کی روزنامه میفروخته. یک ماه و نیم تحقیق کردند متوجه شدند یک فرد سیاه پوست مسلمانه که الان دربان یک سالن تئاتره خلاصه دعوتش کردن اداره   ازش پرسیدم منو میشناسی؟ گفت بله جناب عالی آقای بیلگیتس معروف که دنیا  میشناسدتون بهش گفتم سال ها قبل زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی دو بار چون پول خرد نداشتم به من روزنامه مجانی دادی، چرا اینکار رو کردی؟ گفت طبیعی است چون این حس و حال خودم بود حالا میدونی چه کارت دارم، میخوام اون محبتی که به من کردی رو جبران کنم   جوون پرسید به چه صورت؟ هر چیزی که بخوای بهت میدم   (خود بیلگیتس میگه خود این جوونه وقتی با من صحبت میکرد مرتب میخندید)   پسره سیاه پوست گفت: هر چی بخوام بهم میدی؟   هرچی که بخوای   واقعاً هر چی بخوام؟ بیل گیتس گفت: آره هر چی که بخوای بهت میدم، من به ۵۰ کشور آفریقایی وام داده ام به اندازه تمام اونا به تو میبخشم   جوون گفت: آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی گفتم: یعنی چی؟ نمیتونم یا نمیخوام؟   گفت: تواناییش رو داری اما نمیتونی جبران کنی   پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم؟   جوون سیاه پوست گفت: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم ولی تو در اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه اصلا جبران نمیکنه. با این کار نمیتونی آروم بشی. تازه لطف شما از سر ما زیاد هم هست! بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروتمند تر از من کسی نیست جز این جوان ۳۲ ساله مسلمان سیاه پوست .



 

آیین دوست یابی از دیدگاه حضرت علی(ع)
دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۱۶
حضرت علی (ع) در حكمت ۱۲ نهج البلاغه فرمودند: ناتوان ترین مردم كسي است كه در دوست یابي ناتوان است و از او ناتوان تر آن كسی است كه دوستان خود را از دست بدهد.
به گزارش ایرنا،
حكمت (۱۱) روش برخورد با دشمن
اگر بر دشمنت دست یافتي، بخشیدن او را شكرانه پیروزي قرار ده.

حكمت (۱۳) روش استفاده از نعمت ها
چون نشانه هاي نعمت پروردگار آشكار شد، با ناسپاسي، نعمت ها را از خود دور نسازید.

حكمت (۱۴) روش برخورد با خویشاوندان
كسي را كه نزدیكانش

 



ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, :: 7:55 :: توسط : زرین

چهره ناشناخته گابریل گارسیا مارکز را بشناسید

ادبیات - کتاب جدید گابریل گارسیا مارکز به نام «گابو روزنامه‌نگار» 10 دسامبر منتشر می‌شود.

به گزارش خبرآنلاین، کتاب جدید درواقع بزرگداشت کارنامه روزنامه‌نگاری غول ادبیات آمریکای لاتین است که ابتدا در مکزیک و سپس در کلمبیا منتشر می‌شود. این کتاب مجموعه‌ای از بهترین گزارش‌ها، مقالات و ستون‌نویسی‌های او در روزنامه‌های مختلف و همچنین یک زندگینامه مفصل و عکس‌هایی کمتر دیده شده از مارکز است.
 
این کتاب 512 صفحه‌ای را بنیاد روزنامه‌نگاری «نیو ایبروامریکن» تدوین کرده است، این بنیاد قصد دارد فعالیت‌های روزنامه‌نگاری چهره‌های شاخص تمامی کشورهایی را که زمانی جزئی از امپراتوری اسپانیا بودند، گردآوری کند.
 
این بنیاد کتاب را اثری



ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, :: 7:37 :: توسط : زرین

می گویند جهنم یا بهشت هرکس لحظه ای پیش از مرگش متولد می شود.

جهنم از آن کسی است که در آن لحظه کوتاهی که به پشت سر نگاه می کند دریابد فرصتی را برای تکریم معجزه زندگی از دست داده است.

بهشت از آن شخصی است که در آن لحظه بداند اشتباهاتی کرده، اما ترسو نبوده. زندگیش را کرده و کاری را که باید، انجام داده.

در چنین لحظه ای است که به فلسفه اصلی زندگی مان پی می بریم.



 آدمایی هستن که هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ می گن خوبم..
وقتی می بینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا می گرده,
راهشون رو کج می کنن از یه طرف دیگه می رن که اون نپره...
اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمی کنن بزارن تو جیبشون...
آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش می گیرن تا از چیز دیگه
اونایی که تو تلفن یهویی ساکت میشن
اینایی که همیشه میخندن

 

 



ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, :: 11:43 :: توسط : زرین

خوشبختی، نامه یی نیست كه یكروز، نامه رسانی، زنگ در خانه ات را بزند و آن را به دستهای منتظر تو بسپارد.

خوشبختی ، ساختن عروسك كوچكی ست از یك تكه خمیر نرم شكل پذیر...

به همین سادگی، به خدا به همین سادگی؛

اما یادت باشد كه جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه از هیچ چیز دیگر...
خوشبختی را در چنان هاله یی از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیده ی ادراك ناپذیر فرو نبریم كه خود نیز در شناختنش گم شویم...
خوشبختی، همین عطر محو و مختصر تفاهم است كه در سرای تو پیچیده است

 

 نادر ابراهیمی

 


 



 

 علی خلاقی، همسر لیلی ریاحی، فرزندخوانده سیمین دانشور  و جلال آل احمد، درباره رمانی با نام «کوه سرگردان»،‌ اثر دانشور که به گفته او تنها نسخه دست‌نویس موجود از آن مفقود شده و درباره تبدیل خانه این زوج نویسنده به موزه، توضیحاتی را ارایه  داد.

نقل از خلاقی  درباره ماجرای نگارش این کتاب : «کوه سرگردان» قبل از سال 1386 نوشته شده است و سیمین خانم درباره این کتاب با من صحبت کرده بود که در واقع جلد سوم کتاب «جزیره سرگردانی» او بود. بعد از سال 1386 و زمانی که خانم دانشور بیمار شد، من به دنبال این کتاب می‌گشتم، ولی آن را پیدانکردم؛‌ البته با وزارت ارشاد نیز این موضوع را در میان گذاشتیم و مسوولان احتمال وجود آن در این وزارتخانه را مردود دانستند

وی افزود: در کویر محلی به نام «ساربان سرگردان» وجود دارد، ‌ولی کوهی به این نام را من نمی‌شناسم. ‌بانو دانشور از به پایان رساندن این رمان که آن را «کوه سرگردان» نام گذاشته بو

 



ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 7:25 :: توسط : زرین

 

 


 

when you think that no one can heal you,

 


 

Remember, Friend,


 

God Can.

 

وقتی احساس می‌کنی قابل دوست داشتن نیستی


 

وقتی احساس بی لیاقتی و نا پاکی می کنی


 

وقتی احساس می کنی کسی نمی تواند دردهای تو را التیام ببخشد


 

به یاد داشته باش دوست عزیز من


 

خدا می تواند

 

When you think that you are unforgivable

 

Remember my dear Friend,

 


 

God Does.

وقتی گمان میبری کسی نمی تواند

 
به خود واقعی درون تو عشق بورزد
 

دوست عزیز من به یاد داشته باش

 

خدا می تواند.

 

 



ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 7:12 :: توسط : زرین


دنيا ديوارهاي بلند دارد و درهاي بسته كه دور تا دور زندگي را گرفته اند

نمي شود از ديوارهاي دنيا بالا رفت.
نمي شود سرك كشيد و آن طرفش را ديد.
اما هميشه نسيمي از آن طرف ديوار كنجكاوي آدم را قلقلك مي دهد.
كاش اين ديوارها پنجره داشت و كاش مي شد گاهي به آن طرف نگاه كرد.
شايد هم پنجره اي هست و من نمي بينم. شايد هم پنجره اش زيادي بالاست و قد من نمي رسد.



ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 8:14 :: توسط : زرین

 

 

 

لحظه هاست که آدمی را هیچ و پوچ می کند

لحظه هاست که انسان را فرسوده و خسته از زندگانی می کند

لحظه هاست که عمر مارا به پایان می رساند
 
لحظه هاست که انسان را فریب می دهد

بیایید از پس لحظه ها بگذریم

به امید لحظه بعدی زندگی نکنیم

اینگونه بیندیشیم که انگار لحظه بعدی پس راه مانده است

و از همین لحظه لذت ببریم

نه به امید لحظه بعدی......!
 
 

 



 

استادى از شاگردانش پرسيد: چرا ما وقتى عصبانى هستيم داد مي‌زنيم؟

چرا مردم هنگامى که خشمگين هستند صدايشان را بلند مي‌کنند و سر هم داد مي‌کشند؟

شاگردان فکرى کردند و يکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسرديمان را از دست مي‌دهيم.

استاد پرسيد: اينکه آرامشمان را از دست مي‌دهيم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد مي‌زنيم؟

 



ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:24 :: توسط : زرین

بسم الله الرحمن الحیم نام خداوندی است که تا او نخواهد پرده گل نشکفاند
وباد گیسوی شمشاد نجنباند
بی حکم او زمرد غنچه بیجاده نشود
بی صنع اولاله پر ژاله نگردد
نام ملکی است که به دست عمله  ی صبا قامت سرو پیراسته است
وزیر سرزلف شاخه چهره ی گل آراسته است

 



ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:29 :: توسط : زرین

آنگاه که غرور کسی را له می کنی
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی ،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی ،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،

 

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی ،

آنگاه که خدا را می بینی و بنده ی خدا را نادیده می گیری ...

می خواهم بدانم ،

                   دستانت را به سوی کدام آسمان دراز می کنی

 

 

                                               تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟


 



 
بر بلندای تمامی تفکرات مثبت‌گرای خویش،
محکم بایست
و با چشمانی سرشار از کنجکاوی و محبت به دریا نگاه کن،
هر آنچه که در خود می‌جویی را
در گستره‌ی پرتلاطم دریا خواهی یافت.
 
و
 
آنگاه
 
مشکلاتت را به دریا بسپار

 

     مشکلاتت را به دریا بسپار...  



 

 

 

خدا می داند، ولی ...

آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد
و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت

آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود!

... و آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود

سوالی که بیش از یکبار نمی توان به آن پاسخ داد

خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا میخورد، روی تخته سیاه قیامت

اسم ما را در لیست خوب ها بنویسند

خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح
آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات را از یاد برده باشیم

خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم

و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم

و بدانیم که دفتر دنیا چرک نویسی بیش نیست

چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است



نیایش  دکتر شریعتی

 
ای خداوند!
به علمای ما مسئولیت
و به عوام ما علم
و به مومنان ما روشنایی
و به روشنفکران ما ایمان
و به متعصبین ما فهم
و به فهمیدگان ما تعصب
و به زنان ما شعور
و به مردان ما شرف
و به پیران ما آگاهی
و به جوانان ما اصالت



ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:23 :: توسط : زرین

من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم…

که بهانه نزدیک تر نشستن مان می شود…

و من …

روبه روی تو …

!



ادامه مطلب...


ارسال شده در تاریخ : شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 11:57 :: توسط : زرین

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ساحل ادب و آدرس samiapoor.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





انجمن وبلاگ نویسان جهرم